ماجراهای آدرینا وچرم دوزی فرشته جون...
خونه مامان احترام بودید و حسابی فضا واسه شیطنت فراهم
خاله فرشته مشغول انجام کارای چرم دوزیش بود شما هم که حسابی شیطنتون گل کرده بود کلی تو بساط چرم دوزی گشتی تا اینکه خاله فرشته خوابوندت وتمام پارچه هاشو ریخت روت توهم که کلی حال کردی ولذت بردی
دیگه پات باز شد به وسایل کیف چرمی که فرشته جون دوخنه بود برداشتی یه نگاه هم به فرشته جون میکردی و منتظر یه تذکر ولی در عین حال به وارسیش هم مشغول بودی تا فرصت بود
اونقدر پیش رفتی تا بالاخره خاله فرشته شاکی شد وخیلی جدی گفت آدرینای خاله دست نزن وتو هم اینجوری نگاش کردی
عزیزم که متوجه لحن صحبت میشی وواکنش نشون میدی نباید فضولی کنی دیگه دختر خوب
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی