آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

آدرینا از سرزمین ارجان

خنده عروسک...

1391/3/1 2:56
نویسنده : فریماه جون
886 بازدید
اشتراک گذاری

لبای کوچولوی عروسک...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامانی درسا
1 خرداد 91 3:09
الهی چه ناز خندیدی عروسک ...... زنده باشی عزیزم .....
حسین ب
1 خرداد 91 7:37
سلام عموجون چه وبلاگ قشنگی مثل خودت که خوشگلی. من بابای راتین هستم به راتین میگم بیاد تو وبلاگت نظر بده باشه عزیزم
مامان پریا
1 خرداد 91 14:28
آی جان چه نینی گل و خوشگلی هزار سال زنده باشی.
مامان سمانه
2 خرداد 91 3:55
وای چه دختر ناز و تو دل برویی مثل بچه خارجی‌ها میمونه بلوند و لب قرمزی
خیلی دوست داشتنیه ممنون که به ما سر زدید


فرشته
2 خرداد 91 15:20
هستی خاله.عاشق اون خندهای خوشگلت هستم.اینجا مامان اتی داشت باهات بازی می کرد و تو هم با عشق میخندیدی و اون یدونه مرواید و سخاوتمندانه به نمایش میذاشتی.شیطون فکر کنم میدونستی اینطوی بیشتر دل میبری
ابراهیم وآذر
2 خرداد 91 20:51
سلام دخترخوشکل وبلاگ قشنگی داری
عکسهات خیلی خوشکله
دوستت داریم کوچولوی ناز


ممنون. شما لطف دارید. خوشحال شدم به ما سر زدید.
ابراهیم و آذر
2 خرداد 91 21:26
سلام کوچولوی دوست داشتنی وبلاگ خوشکلی داری عکسهات هم قشنگن دوستت داریم کوچولوی نازنین
عمه سهیلا
3 خرداد 91 11:21
آدرینای من میدونستی تو گلبول قرمز خون منی؟

فریماه جون وبلاگ خیلی قشنگی واسه گلبول قرمز من درست کردی دست گلت درد نکنه



مسی عمه عزیزم.
ممنون سهیلا جان.
مامان ادرینا
3 خرداد 91 13:26
سلام به همه اونهای که دست به دست هم دادن و ما رو شرمنده خودشون و بچمون کردن.فریماه جون ادرینا بزرگ شه با دیدن این وبلاگ میفهمه که چقده زیاد دوسش داری.روزی که این وب رو ببینه واسش هدیه بزرگ وزیباییه.


ممنون مریم جون.
مونس
4 خرداد 91 17:12
الهی چه دختر مامانی ونازی. شما همتون رنگ موهاتون خاصه. ماشاله چه مژه های بلندی. بنظر میاد شبیه مریمه نه؟چند تا عکسی که دیدم.




آره شبیه مریمه. میبینی چه ملوسکیه.
مونس
4 خرداد 91 17:17
اولش که وبو دیدم گفتم ما که دیشب ماهم داشتیم صحبت می کردیم وتبادل اطلاعات میکردیم. نکنه ناقلایی کرده؟ وبو که خوندم متوجه شدم. بازم از اون کارهای خاص فریماس که فقط خودش میتونه انجام بده. کاش پیش هم بودیم باهم واسه نی نی آینده من هم مینوشتیم. تو خوب میتونی شروع کنی. ای ول داری.


تو نی نی بیار. 4ماهه داری چکاپ میکنی. بابا تو که از من وسواسی تری.پدر دکترارودر آوردی.
سلام عشق من
4 خرداد 91 20:38
سلام ادريناي من با تمام وجودم دوست دارماالان يزدم:انيتا جون كه مثل خودت زيبا و دوستداشتني هستش چند هفته ميشه خدا اونو به ما داده سلام مامان وباباي عزيزت رو كه اسطوره سليقه و احساس هستن برسوندوستون دارم
سلام عشق من
4 خرداد 91 20:44
سلام ادريناي من با تمام وجودم دوست دارماالان يزدم:انيتا جون كه مثل خودت زيبا و دوستداشتني هستش چند هفته ميشه خدا اونو به ما داده سلام مامان وباباي عزيزت رو كه اسطوره سليقه و احساس هستن برسوندوستون دارم


سلام. ممنون. لطف دارید. تولد آنیتا جون هم مبارک. کاش شما دوست مهربون خودتونو بیشتر معرفی می کردید؟


مونس
6 خرداد 91 14:28
وای فریماه نمیدونی. چقدر زندگی تو این تهران شلوغ ودر هم برهم سخته. از صبح که میای بیرون بتونی یه کار مفید انجام بدی نوبرشه. هوای آلوده هم که افتضاحه. نمیدونم چطور دوران دانشجویی اینجا دوام آوردم. حالا دیگه اعصابشو ندارم. به شوشو میگم تو این وضعیت منم که وسواسی ونقطه سنج چطور میتونم یه نی نی بیارم. خیلی سخته.تا کی بتونیم از این شهر بیایم بیرون اونوقت نی نی تشریف بیاره خداداند
))



میگمت که این شوشوتو بردار بیار شیراز. اگرهم نمیای شیراز برو همون کانادا که بهتراز اصفهونه.
هیچی دیگه شاید کار شما درست نشد تا کلی دیگه. فعلا تو بذار دوران بارداری و کودکیش که کاری نیست. سختیش بعدشه که ایشاله به مراد دلت رسیدی واز این شهر رفتی.


طوطی
18 خرداد 91 10:55
الهی قربونت برم که با هر نگاه کردن هزارتا سوال از آدم میپرسی فریماه جون دستت درد نکنه
حوری
11 تیر 91 14:16
مژه های دختر کوچولوت از موهاش بلندترهماشاالله یه اسفند براش دود کن چشم نخوره


ممنون از لطفتون. چشم . حتما