آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

آدرینا از سرزمین ارجان

روز بروز کارات بزرگ گونه ترمیشه...

سلام به آدرینای عزیز ودوست داشتنی حالا دیگه میگیم آدرینا برقص دو دستتو میبری بالا وشروع به چرخوندن دستات میکنی البته به همراه زمزمه های خاص خودت که میخونی. دیگه دوران نی نای نای گفتن تمام شده.   میگیم خداحافظی کن یا آدرینا خداحافظ شروع میکنی به بای بای کردن. دیگه دوران بای بای گفتن تمام شده. عکس العملت به مدادشمعی و رنگی و کاغذ: بجای اینکه بکنی دهنت و شناسایی کنی. شروع کردی به کشیدن خطوط روی کاغذ.عزیزم این واکنشت خیلی جالب بود. کو چولوی من تو هنوز یکساله هم نشدی. مااااااااااااشاله. مامان گفت واست یه دفتر نقاشی خوشگل گرفته که از این به بعد نقاشیهاتو  با تاریخ برداره یادگار...
2 تير 1391

آدرینا در روزهای اخیر...

سلام به دختر زیباروی ما آدرینا جان...   یک پست طولانی پیش رو داریم.با ما باشید...   آدرینا این چند روز میهمان ما بودی و کلی از بودن باتو دختر ناز وشیطون لذت بردیم.تغییراتت توی این دو سه ماه که نتونسته بودیم روی ماهتو ببینیم خیلی مشخص بود.   حالا دیگه با شروع آهنگ شروع میکنی به زمزمه صداها دست دسی و کلی شور وهیجان. دو دستتو میبری بالا و همزمان خودت هم بالا پایین میری. البته گاهی اوقات با آواز خوندن مامان مریم هم شما شروع میکنید به زمزمه وآواز خوندن. کلا خوب باهم هماهنگید    کاملا میتونی خواسته هاتو با اشاره صدا... بیان کنی وبا بقیه ارتباط برقرارکنی.   صدات که میزدیم هرجا بو...
1 تير 1391

فرشته زمینی...

    لاک ناخن پای فرشته زمینی ما. بماند که با چه ترفندی تونستیم عکس بگیریم     با ما باشید در ادامه... این عروسک خوک فرشته جونه که شما علاقه زیادی به اون دارید وهمیشه خونه مامان بزرگ اول سراغ این خوکه میری. البته چون کادوی شوشوشه نمیتونه به شما تقدیمش کنه ولی به دنبال پیدا کردن نمونه همین آقا خوکه واسه خودت هستن.   این عروسک همون آقا الاغیه که شما کوچیکتر که بودی اصلا دوستش نداشتی ولی حالا با هم دوست شدید   همه جمع شدیم حیاط خاله افسانه هم حیاط میشست که تو کلی ذوق زده شدی از آب ودرخت وگلا.  نشوندنت زمین همان و ولو شدنت همان . وان استخریو آوردیم ول...
31 خرداد 1391

میهمان کوچولوی ما...

روز عید مبعث آدرینای عزیز میهمان خانه ما ( دایی جان مهدی وفریماه جون) بودی وکلی بازی وشیطونی کردی. چند تا از عکسهای این روزو واست یادگاری میذارم.   دیگه عکسا خودش گویای شیطنتهای شماست کتابخونه خالی از کتاب .... بازم عکس هست...   دیگه اینجا خسته شدی و ادامه ندادی.......میخواستم کلی عکس بگیرم ...
29 خرداد 1391

نوه اول...

راستی بچه ها میدونید من هم از طرف مادری وهم پدری نوه اول هستم واسه همین عزیزیم چند برابر و همه وقتی به من میرسن یه صداهایی از خودشون درمیارن که بیاین ببینین   که البته منم اون لحظه چنان نگاه عاقل اندر ... میکنم که حساب کار دستشون بیاد.   آدرینا عید 90 بعد از گرفتن عیدیهاش راحت وآسوده گرفته خوابیده در کنار کادوهاش. ...
1 خرداد 1391

آدرینای شیطون...

در حال تلاش برای گرفتن گوشی از دست مامان احترام اینجا در عین حال که به مامان احترام نگاه میکردی ومیخندیدی از اون زیر هم یواشکی به گلدونا دست میزدی داقع داشتی سرشو کلاه میذاشتی   ...
1 خرداد 1391