آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آدرینا از سرزمین ارجان

آدرینا در روزهای اخیر...

1391/4/1 17:10
نویسنده : فریماه جون
1,409 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر زیباروی ما آدرینا جان...

 

یک پست طولانی پیش رو داریم.با ما باشید... 

آدرینا این چند روز میهمان ما بودی و کلی از بودن باتو دختر ناز وشیطون لذت بردیم.تغییراتت توی این دو سه ماه که نتونسته بودیم روی ماهتو ببینیم خیلی مشخص بود.

 

حالا دیگه با شروع آهنگ شروع میکنی به زمزمه صداها دست دسی و کلی شور وهیجان. دو دستتو میبری بالا و همزمان خودت هم بالا پایین میری.niniweblog.comالبته گاهی اوقات با آواز خوندن مامان مریم هم شما شروع میکنید به زمزمه وآواز خوندن. کلا خوب باهم هماهنگید niniweblog.com

 

کاملا میتونی خواسته هاتو با اشاره صدا... بیان کنی وبا بقیه ارتباط برقرارکنی.

 

صدات که میزدیم هرجا بودی میگفتی هه ما هم میگفتیم بگو بله.

هرزمانی باهات صحبت میکردیم سرتو به نشونه تایید و توجه به پایین تکون میدادی. وای که اون لحظه کلی همه جیغ وداد میکردیم.niniweblog.com به طور دائم این حرکتو انجام میدادی.پشت گوشی هم خوب به صدا توجه میکنی وبعد خیلی جالب سرتو به نشانه تایید تکون میدی.


با قیافه خیلی جدی هر چیزی که میخواستی با هه هه کردن وتکون دادن سرت و دستات که به نشانه بده تکون میدادی بیان میکردی. واون لحظه فقط میخواستیم مثه یه لقمه قورتت بدیم.


موقع خداحافظی بای بای میکنی.


وقتی بوس واست میفرستادیم تو هم دهنتو جمع میکردی وصدایی از گلوت خارج میکردی به نشونه ماچ کردن عزیزم. 


 بازیهای کلاغ پر ولی لی حوضک یاد گرفتی وبااون انگشت کوچولوت بازی میکردی.

 

با گفتن هر کلمه سریع سعی میکنی با همون اهنگ تکرار کنی به قول یاسمن جون مثه طوطی سریع تکرار میکنی وفکر میکنیم خیلی زود شروع به صحبت میکنی.چون مامان مریم مرتب در حال صحبت کردن واواز خوندن برای شماست.

 

باز هم با ما باشید ادامه دارد... 

چند روزیه که " نه نه" گفتنو یاد گرفتی وهمزمان انگشت کوچولوتو میگرفتی بالا وتکون میدادی . این حرکت برای زمانی بود که به سمت شیطنتهایی میرفتی که قبلا تذکر داده شده بود اونوقت شروع میکردی به" نه نه" گفتن.

 

مخصوصا وقتی میخواستی به چیزی دست بزنی با گفتن نه نه مامانت سریع عکس العمل نشون میدی و خودت هم شروع میکنی به نه نه گفتن وکنار میکشیدی.

 

عزیزم تو پارک پفک باز کردن  سریع شروع کردی به نه نه گفتن. کلی دوستانو ذوق زده کردی. خیلی جالب بود این حرکتت.البته گاهی اوقات کنار میکشی ولی میای دست مامانو میکشی وبا هن هن گفتن نشون میدادی که تو بیا دست بزن. وبارها این حرکتو انجام میدادی دست هممونو میکشیدی وسرتو تکون میدادی که شما بیاین دست بزنید و فضولی منو ادامه بدید ولی دیگه خودت دست نمیزدی.

 

بیشتر تونستیم فیلم بگیریم برای ثبت این شیطنت ها. 

اولین بار زمانی که روی دستشویی فرنگی نشسته بودی ومامانت گفت  نه نه نه دست نزن. خودت هم تکرار کردی ویاد گرفتی

 

اون انگشت کوچولوت وااااااااااااااای

 

 چند روز  پیش سوار اسب فرنام جون شدی . البته با تکون اول کمی ترسیدی ولی بعدش دیگه کلی ذوق کردی وخودتو محکم تکون میدادی. بعد از اون سوار سگ عروسکی یاسمن جون هم که میشدی دوتا گوششو میگرفتی وتکون تکون میخوردیو میگفتی هه هه....niniweblog.com

 

مامان مریم تلفنی واسه بابایی که تهرانه تعریف کرد وبابا هم افتاد به فکر خریدن این بازی از تهران برای شما.

 

 

 

حالا دیگه یاد گرفتی کلیدو برمیداری( البته اینجا سریع خواستی کلیدو تحویل بدی وخودتو تبرئه کنی)نیشخند

 

 

کلیدو میذاری تو ی قفل

درو بازمیکنی ویه نگاه به اطراف ودیدن عس العملها. الهی عزیزمن

 

ودیگه شروع میکنی به بررسی وجست وجونیشخند

دختری باهوش من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مادر آیاتای
3 تیر 91 16:03
الهی بگردم که شما اینقدر بزرگ شدی عزیزم و کلی کارای حالب میکنی. دوستت دارم یه عالمه و دلم برات تنگ شده.آیاتای هم دلش برات تنگ شده گلم.




میسی خاله جون که اومدی. آیاتایو ببوس.