آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

آدرینا از سرزمین ارجان

رتگ آدرینا...

دوست داشتم قبل از نوشتن هر مطلبی در اینمورد صحبت کنم. احساس میکنم هر فردی یه رنگ خاصی داره. منظورم رنگ ظاهری نیست ها. آدرینا جان نمیدونم چرا هر وقت صحبت ازشما میشه ویا بهرصورتی یادم به شما میفته دوست دارم بگم آدرینای صورتی. آخه نمیدونی چقدر اون لپای صورتیت لطیفه وبه دل میشینه عزیزم.شایدم چون صورتی رنگ مورد علاقه ام هست شما هم عزیزید باهم در ذهنم تصور میشوید.     ...
24 ارديبهشت 1391

توضیح کوتاه...

سلام به عزیز دختر وهمه دوستان وبلاگی  لازم دیدم قبل از شروع پستهای بعدی مختصر توضیحی خدمت آدرینای عزیز وهمه دوستان بدهم... پستهایی که فریماه جون یعنی خودم نویسنده اش هستم اگه کم وکاستی در نوشتن وتوضیحات و بیان خاطرات و احساسات می بینی باید به عزیزی خودت ببخشی چون من که مامانت نیستم  من در واقع دختر خاله مامان بزرگت ( مادری) وزن دایی مامان شما واز همه مهمتر دوست و همسن مامان شما هستم. فعلا من وبلاگو شروع کردم تا در آینده نزدیک که بسپارمش به مامان مهربونت .   ...
23 ارديبهشت 1391

شروع ثبت خاطران آدرینای عزیز...

سلام آدرینا جون از امروز تصمیم گرفتیم از خاطرات شما آدرینای عزیز و دوست داشتنی اینجا بنویسیم تا وقتی بزرگ شدی با خوندن خاطرات کودکیت لذت ببری و بخاطر داشتن خانواده ای مهربان که عاشقانه دوستت دارند از خداوند تشکر کنی. به امید روزی که خودت بزرگ بشی و به ثبت خاطرات زیبای زندگیت در این وبلاگ بپردازی. دوستت داریم آدرینای عروسک  شروع ثبت خاطرات آدریناجون مصادف شده با روز عزیز مادر ولادت حضرت فاطمه        ...
23 ارديبهشت 1391