وقتی آدرینا عزیزتر شد...
28 بهمن ماه آدرینا میهمان مابود. عروسک کوچولو وظریف من یه رو دوشی صورتی پوشیده بو د دقیقا میشد بذاریش جزو بقیه عروسکام. صورت خیلی ظریفو معصومی داره و هر روز بیشتر شبیه مریم جون میشه. اینبار احساس کردم در عین حال که به نظر بقیه خیلی فضوله ولی یه صبور بودن وخانمی خاصی تو چشماشه. از اون تیپ نی نی هایی که اولش کمی غریبی میکنه واسه همین وقتی با من جور شد خیلی بیشتر بهم چسبید. دستاشو باز میکرد میومد بغلم . بین بغل من ومهدی به طرف من میومد و انتخاب میکرد. وای خدایا چه حس خوبی.تو بغلم آروم خوابید مثه یه عروسک. خلاصه دختر مریم باشه خودش هم عروسک باشه که عزیزیش مشخص بود و از وقتی باهام دوست شد عزیزیش خیلی واسم بیشتر شد هرروز صبح کلی در موردش با مهد...